طنزنامه مرداد ماه سال 1397
¦¦¦ ¦¦¦ ¦¦¦ ¦¦¦ ¦¦¦
یه نفر برای بازدید میره به یه بیمارستان روانی ؛ اول مردی رو میبینه که یه گوشه ای نشسته و هر چند دقیقه آروم سرشو به دیوار میزنه و زیر لب میگه : لیلا … لیلا … لیلا …
مرد میپرسه : این آدم چشه ؟
میگن : یه دختری رو میخواسته به اسم لیلا که بهش ندادن ، اینم به این روز افتاده !
مرد و همراهاش به طبقه بالا میرن و مردی رو میبینه که توی یه جایی شبیه به قفس به غل و زنجیر بستنش و در حالیکه سعی میکنه زنجیرها رو پاره کنه با خشم فریاد میزنه : لیلا … لیلا … لیلا …
بازدید کننده با تعجب میپرسه : این یکی دیگه چشه ؟
میگن : اون دختری رو که به اون یکی نداده بودن ، دادن به این !!!…
¦¦¦ ¦¦¦ ¦¦¦ ¦¦¦ ¦¦¦
قدیما آیفون معمولی بودمی گفتیم کیه ؟ طرف می گفت منم الان که تصویری شده هرکی زنگ میزنه ژست میگیره بعد زل میزنه به افق
¦¦¦ ¦¦¦ ¦¦¦ ¦¦¦ ¦¦¦
چند توله سگ برای باباشون تولد میگیرن روی کیک تولد مینویسن پدر سگ تولدت مبارک
¦¦¦ ¦¦¦ ¦¦¦ ¦¦¦ ¦¦¦
یه روزسه تا مرغ رو درمدرسه ی مرغ ها می گیرن می برن دفتر. به اولی میگن تو چکار کردی؟ میگه من ادامس خوردم. به دومی میگن تو چکارکردی؟ میگه من شلوغ کردم. به سومی میگن تو چکارکردی؟ میگه من عکس خروس تو جیبم بود
¦¦¦ ¦¦¦ ¦¦¦ ¦¦¦ ¦¦¦
دو تا جوجه عاشق همدیگه می شن . همش با هم بودن . اما وقتی بزرگ می شن هر دو تا خروس می شن ! . نکته ی اخلاقی : تا وقتی جوجه ای عاشق نشو
¦¦¦ ¦¦¦ ¦¦¦ ¦¦¦ ¦¦¦